به من بیاموز راه رفتن را
من خواهم آموخت زندگی را
به من بیاموز عشق را
من عاشق خواهم شد
به من بیاموز معرفت را
من محبت خواهم کرد
به من بیاموزآموختن را
من خواهم اموخت آن را
//منتظر//
متن به متن سلام
شعر به شعر سلام
کوچه به کوچه سلام
شهر به شهر سلام
آدم به آدم سلام
سلام به سلام عشق
عشق به عشق سلام
عاشق به عاشق سلام
رفتن به رفتن سلام
و سلام سلام به سلام
در من ببین روزگار شکسته شده ام
من پلی بوده ام که شکسته شده ام
من به آستان هشتم کبوتری ایم
که بال شکسته شکسته شده ام
میدانستم از همان روز ولادتم
که باید شکسته شوم تا ساخته شوم
در شعر پدرم خوانده ام قصه
که باید صبر کنم
بی بی کمک گر بکند
من هم همان میشوم
که میخواهند
//منتظر//
در عجبم از این همه آرزو
که موج میزند در فضای آرزو
همه خسته می آیند
آقا
با دل شکسته می آیند آقا
پای پیاده می آیند
آقا
با قلب خسته می آیند آقا
در عجبم
آقا
که گنبد تو را که میبینند
خستگی را خسته میکنند
آقا
روزی کودکی بی امان
گریه برد پیش مادر
گفت ای پسرم بهر چه گریانی
گفت پسر بهر رفتن مادر
پسر رفت به پابوس آن حرم
و شد زمان زود گذران
و مادر گریان بی امان
بر تابوت
نگاه میکرد
پرچمی نقش بسته و زیبا
بر تابوت
پسر بزرگ شده بود
ومادر
که
مسافر
حرم شده بود
//آدم برفی//ح.ا.ش//منتظر//