خدایی که حکیم است
خدایی که رحیم است
خداوند خطا پوش
خداوند عزیز ست
خداوندی که یکتاست
خداوند رحیم ست
بنده بیا بنده بیا
گر یک قدمی سویش روی
بی اندازه
کریم ست
از روز ازل هستی همه لطف از او بدیدند
که او خداوند خطا بخش رحیم ست
//آدم برفی//
نگاه هایشان ..حرف هایشان
تلخ است..تلخ
آنها خود را الهه ی مهربانی میدانند
عملشان پوک هست ..پوک
گرگ های درنده ای که به ظاهر دوستند
حرف هایشان زیباست
از درون دندانهای تیزشان را تیز تر میکنند
اینجا تاریک است
هوا سرد است
و من تنها به آسمان نگاه میکنم
/آدم برفی/
((گرسنه اند لاشخورها))
فانوس ها خاموش بودند
بس که این همه به روحم نیش زهر می زنند
روحم فروکش کرده است..پوسیده است
سکانش را و تکه تکه هایش را ببین
زیباست مگر نه!!!
لاشخورها را می بینی ..خشکی نزدیک است
چقد آشنا به نظر می رسند این گرسنگان
نزدیک تر از روحم
نزدیک است خیلی نزدیک
روحم را نجات بدهید
نمی خواهم بیش از این به خشکی
نزدیک شوم
//ح.آدم برفی//
راحت بخواب ای مرد//سختی تمام شد//دغدغه خاک شد//مرد آب شد//دوبار دیدمت//ولی ای کاش صد هزار بار دیده بودمت//یعنی میتوان دوباره چون تویی پیدا کرد//اگر دیدمت اینبار//قول میدهم//جسمم را به تو//هدیه کنم//تا آب پاشی کنم روح ام را//و به دنیا سلام کنم///آدم برفی//
کجای قصه ایستاده ام
من راوی تنهایی هایم هستم
طرح ان را شما زده اید
و گرنه دانای کل ان عاقل و عادل ست
پیرنگ ان را بی دلیل زده اید
اول و دوم و سوم ان را ساخته اید
استانه و پایانه اش را با غم بافته اید
نثر و خط و زبانش گویاست
اری زمان ان را شال بافته اید
فضای سرد داستان را به دل نگیر
وقتی ادم برفی را ادم اهنی ساخته اید
/آدم برفی/