به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]

حسام الدین شفیعیان


خواندم آن چه را که باید میخواندم 

آهویی گم کرده ام دیدن تو بودی

میان دشت بی غم تو بودی

رسیدم تا به کوهت رفته بودی

پدر زین قصه از ما رفته بودی

سر آغاز شکفتن را از تو دیدم

محبت را .عشق را در تو دیدم

تو کوه صبر و ارامش بودی

تو از آدم سرودی تا خاتم

تو مثنوی عشق بودی

کلامت همچو راه هدایت

صدایت کوه استقامت

خدایت خواست آسمانی باشی

که جای تو بود آسمان ها

گرفتارم پدر زین خطای آدمانه

اسیرم کرده این زمین بی آشیانه

 

//آدم برفی//


حسام الدین شفیعیان ::: چهارشنبه 92/8/1::: ساعت 1:27 عصر


درختی گر بداند ریشه اش را

زدومحکم بگیرد دامنش را

زاین ریشه اساس درد را

اساسی از اثاث این رنج را

که تو گر کاملی زین امتحان ها

بدان رد گشته ای از امتحان ها

بود راز اساس این کشکول ها

تعادل رمز قبول آزمون ها

منتظر//ادم برفی//ح.ا.ش//



حسام الدین شفیعیان ::: چهارشنبه 92/8/1::: ساعت 1:23 عصر


به من بیاموز راه رفتن را 


من خواهم آموخت زندگی را 


به من بیاموز عشق را 


من عاشق خواهم شد 


به من بیاموز معرفت را 


من محبت خواهم کرد 


به من بیاموزآموختن را 


من خواهم اموخت آن را 

//منتظر//



حسام الدین شفیعیان ::: چهارشنبه 92/8/1::: ساعت 1:20 عصر


متن به متن سلام

شعر به شعر سلام

کوچه به کوچه سلام

شهر به شهر سلام

آدم به آدم سلام

سلام به سلام عشق

عشق به عشق سلام

عاشق به عاشق سلام

رفتن به رفتن سلام

و سلام سلام به سلام



حسام الدین شفیعیان ::: چهارشنبه 92/8/1::: ساعت 1:18 عصر


در من ببین روزگار شکسته شده ام

من پلی بوده ام که شکسته شده ام

من به آستان هشتم کبوتری ایم

که بال شکسته شکسته شده ام

میدانستم از همان روز ولادتم

که  باید شکسته شوم تا ساخته شوم

در شعر پدرم خوانده ام قصه

که باید صبر کنم 

بی بی کمک گر بکند

من هم همان میشوم 

که میخواهند

//منتظر//



حسام الدین شفیعیان ::: چهارشنبه 92/8/1::: ساعت 1:11 عصر

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >